جدول جو
جدول جو

معنی ترش آبه - جستجوی لغت در جدول جو

ترش آبه
(تُ / تُ رُ بَ / بِ)
آبی که بصورت قی برآید با طعم ترش. لعابی ترش که از دهان سرازیر شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترش با
تصویر ترش با
نوعی آش که از سرکه یا ترشی دیگر تهیه می شود، آش ترش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترشابه
تصویر ترشابه
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
دهی از دهستان پاریز است که در بخش مرکزی شهرستان سیرجان و 100هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و بر سر راه مالرو مقصود به پسوجان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنان آنجا از طایفۀ لری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ مَ زَ / زِ)
چیزی که ذائقه احساس ترشی از آن کند. (ناظم الاطباء). لب ترش
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ طَ)
ترش خوو گستاخ و سخت. (ناظم الاطباء). بدخوی و گرفته روی
لغت نامه دهخدا
(تُ اَمْ بَ)
قریه ای نزدیک فیروزبهرام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ)
آبی که بصورت قی برآید با طعم تلخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان غار، در بخش شهرری شهرستان تهران که در 16هزارگزی باختر شهرری و 3هزارگزی شمال راه رباطکریم قرار دارد. جلگه ای است معتدل و 186 تن سکنه دارد. آب آن از قنات ورود کرج و محصول آنجا غلات و صیفی و چغندرقند و شغل اهالی کشاورزی است. راه مالرو دارد و از فیروزبهرام راه ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ بَ / بِ)
ترشاوه. سماق راگویند و آن معروف است و از آن آش پزند و خورند و آن آش را تتماج گویند، و تتم ترکی است. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترشح آب
تصویر ترشح آب
پشنچش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشابه
تصویر ترشابه
سماق
فرهنگ لغت هوشیار
مزه ی ترش
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خورشت ترش مزه که در آن حبوبات و ادویه به مقدار زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی
بوی تند، بوی عرق و چربی بدن
فرهنگ گویش مازندرانی